ز

فقط می دانم که از شدت افسردگی و ناامیدی و رنج، دارم نابود می شوم...💔

جواد داشت توی اتاق،زار زار گریه می کرد..زن که از رنج پسرک بینوا، رنج می کشید،پشت در اتاق ایستاد و با چشمانی اشکبار گفت:

هیچ وقت به فکر رفتن به یه جاى خوش و خرم نباش!....چون همچین جایی وجود نداره!.. هیج جاى دنیا هم،همچنین جایی پیدا نمیشه!...همیشه به فکر این باش که چطوری توى اون جایی که هستی، خوش و خرم باشی!

فرزندم! تو هرگز به دنیا نخواهی آمد و این تنها چیزی است که بعدها می توانی بخاطرش،به من "افتخار" کنی!

اوریانا فالاچی

اینجا چراغی روشن است...🔥