ز

پسرک داشت توی اتاق،زار زار گریه می کرد..زن که از رنج آن یچه ی بینوا، رنج می کشید،پشت در اتاق ایستاد و با چشمانی اشکبار گفت: هیچ وقت به فکر رفتن به یه جاى خوش و خرم نباش!....چون همچین جایی وجود نداره!.. هیج جاى دنیا هم،همچنین جایی پیدا نمیشه!...همیشه به فکر این باش که چطوری توى اون جایی که هستی، خوش و خرم باشی!